درد عشقی کشیدم که مپرس ،
زهر هجری کشیدم که مپرس ،
گشته ام در جهان و آخر کار ،
دلبری برگزیدم که مپرس ،
آنچنان در هوای خاک درش ،
میرود آب دیده ام که مپرس ،
من به گوش خود از دهانش دوش ،
سخنانی شنیدم که مپرس ،
سوی من لب چه میگزی که مگوی ،
لب لعلی گزیده ام که مپرس ،
بی تو در کلبه گدایی خویش ،
رنجهایی کشیدم که مپرس ،
همچو حافظ غریب در ره عشق ،
به مقامی رسیده ام که مپرس .
نظرات شما عزیزان: